اگرای گراییدن، کج شدن خمیدن میل کردن رغبت کردن گراییدن، کج شدن منحنی گشتن (ایهام بدو معنی)، در عین گوشه گیری بودم چو چشم مستت و اکنون شدم به مستان چون ابروی تو مایل. (حافظ. 209)
اگرای گراییدن، کج شدن خمیدن میل کردن رغبت کردن گراییدن، کج شدن منحنی گشتن (ایهام بدو معنی)، در عین گوشه گیری بودم چو چشم مستت و اکنون شدم به مستان چون ابروی تو مایل. (حافظ. 209)
سرمه بچشم کشیده شدن: (فلاحی بخواب دید که حدیقه حدقه او مقفول بود و انسان دیده او مغلول چون از آن بیخودی افاقت یافت و از آن تهویم بصر او بدست یقظت مکحل شد) (روضه العقول مقدمه مرزبان نامه. چا. 1317 ص یا)
سرمه بچشم کشیده شدن: (فلاحی بخواب دید که حدیقه حدقه او مقفول بود و انسان دیده او مغلول چون از آن بیخودی افاقت یافت و از آن تهویم بصر او بدست یقظت مکحل شد) (روضه العقول مقدمه مرزبان نامه. چا. 1317 ص یا)
رسیدن، پیوستن: (بین بشه واصل شده می از خودی فاصل شده وز شام جان حاصل شده جانها در ودیوار را) (دیوان کبیر)، بحق رسیدن: (قابل امر وی قابل شوی وصال جویی بعد ازان واصل شوی) (مثنوی) رسیدن پیوستن
رسیدن، پیوستن: (بین بشه واصل شده می از خودی فاصل شده وز شام جان حاصل شده جانها در ودیوار را) (دیوان کبیر)، بحق رسیدن: (قابل امر وی قابل شوی وصال جویی بعد ازان واصل شوی) (مثنوی) رسیدن پیوستن
وجیه گردیدن هژیر گشتن، پایگاه یافتن، مردم پسند گشتن، زیبا گشتن صاحب جاه و قدر شدن: (مردان را جهد اندر آن باید کرد تایک بار وجیه کردند و نامی)، مهترقوم گردیدن رئیس شدن، مورد توجه شدن خوشگل شدن
وجیه گردیدن هژیر گشتن، پایگاه یافتن، مردم پسند گشتن، زیبا گشتن صاحب جاه و قدر شدن: (مردان را جهد اندر آن باید کرد تایک بار وجیه کردند و نامی)، مهترقوم گردیدن رئیس شدن، مورد توجه شدن خوشگل شدن
نمایندگی دادن کارگزار برگزیدن نماینده بر گزیدن جانشین خود کردن قایم مقام ساختن، اختیاردادن بکسی تاامری رابرای وی انجام دهاد: (سلطان... عمیدالملک راوکیل کرد تا خواهر خلیفه را برای او خطبه کند)، کسی را به وکالت دادگستری انتخاب کردن، کسی را به وکالت مجلس بر گزیدن
نمایندگی دادن کارگزار برگزیدن نماینده بر گزیدن جانشین خود کردن قایم مقام ساختن، اختیاردادن بکسی تاامری رابرای وی انجام دهاد: (سلطان... عمیدالملک راوکیل کرد تا خواهر خلیفه را برای او خطبه کند)، کسی را به وکالت دادگستری انتخاب کردن، کسی را به وکالت مجلس بر گزیدن